• ارمیا

    نویسنده : رضا امیرخانی
    نوبت چاپ : ۲۴
    قطع : رقعی
    تعداد صفحات : ۲۹۹
    انتشارات : افق
    شابک : ۹۷۸۹۶۴۳۶۹۷۶۶۲
    قسمتی از کتاب : جاده مثل ماری سیاه بدون هیچ حرکتی روی خاک‌های داغ لمیده بود. کوه‌های کوچک یا تپه‌های بزرگ آرام‌آرام بزرگ‌تر می‌شدند و از جلوِ شیشه‌ی ماشین می‌گذشتند. ارمیا دو سه ماه بود که کوه ندیده بود. کوه همواره برای ارمیا زیبا بود. در کودکی کوه را بزرگ‌تری باابهت می‌دید، چیزی فرای پدر و مادر و حالا کوه‌ها بزرگ‌تر شده بودند. کوه بسیار شبیه مصطفی بود. حتا نه، کوه شبیه پاهای قطع‌شده‌ی دکتر روان‌کاو بیمارستان اهواز بود. در کودکی گاه‌گاهی در بعضی از کوه‌ها خودش را پیدا می‌کرد. و با صدای بچه‌گانه می‌گفت: «آن کوه منم. آن مامان است. آن‌هم باباست.»
    اما آن روز بین خودش و کوه هیچ شباهتی نمی‌دید. ارمیا ارمیا بود و مصطفی کوه. اما کوه هم کم است، مصطفی مصطفی بود.

    ارمیا

    35.000 تومان

منو اصلی