1محصول یافت شد
فیلتر
-
مو قرمز
نویسنده : ارهان پاموک
مترجم : عین له غریب
نوبت چاپ : ۳
قطع : رقعی
تعداد صفحات : ۲۴۰
انتشارات : چشمه
شابک : ۹۷۸۶۰۰۲۲۹۷۱۹۸
قسمتی از کتاب : وارد چادر که شدم سر صحبت را باز کرد. «قصهای بود که دیروز درباره اون شاهزاده میگفتی…امروز فکر کردم منم دقیقا مثل اون یه قصه سراغ دارم.» اول فکر نمیکردم اشاره اش به ادیپ باشداما گفتم «تعریف کن اوستا جان.»
«روزی روزگاری شاهزادهای زندگی میکرد مثل تو» محمود اوستا قصهاش را اینطور شروع کرد. «این شاهزاده پسر بزرگِ پدر پادشاهش بود و از همه عزیزتر. پادشاه دست و دلش برای پسر عزیزش میلرزید. روی حرفش حرفی نمیزد. برای پسرش مراسم و جشنها پربا میکرد. در یکی از این مراسمها شاهزاده فهمید کسی که با شمایل سیاه کنار پدرش ایستاده همان عزرائیل است. شاهزاده و عزرائیل چشم در چشم شدند و با تعجب به همدیگر نگاه کردند. شاهزاده که از این مسئله هول شده بود بعد از مراسم به پدرش گفت که یکی از مهمانها عزارئیل بود و او از نگاههای عجیب عزرائیل حس کرد که تصمیم دارد شاهزاده را قبض روح کند. پادشاه که دستپاچه شده بود به پسرش گفت: به کسی چیزی نگو و سریع به ایران، به کاخ تبریز برو. شاه تبریز دوست ماست و تو را به کسی نمیدهد.» و سریع پسرش را به ایران فرستاد. بعد از آن دوباره مراسمی برپا کرد و انگار که اتفاقی نیفتاده، آن مرد سر تا پا سیاه، عزرائیل را هم دعوت کرد. عزرائیل با نگرانی رو به پادشاه گفت: سرورم، امشب پسرتان در مراسم نیستند انگار. پادشاه گفت: پسر من یک جوان بیتجربه است و انشالله که حالا حالاها زنده است. تو چرا سراغ او را گرفتی اصلا؟ عزرائیل گفت: سه روز پیش خداوند به من دستور داد تا به ایران بروم و در کاخ تبریز پسر شما را پیدا کنم و جانش را بگیرم. ادامه داد: به خاطر همین دیروز که پسرتان را در استانبول دیدم هم حیرت زده شدم و هم خوش حال. پسرتان هم اتفاقا متوجه نگاه عجیب من به خودش شد. بعد از گفتن این جملهها عزرائیل سرای پادشاه را ترک کرد.70.000 تومانمو قرمز
70.000 تومان