نویسنده : روبر آنتلم
مترجم : قاسم روبین
نوبت چاپ : ۱
قطع : رقعی
تعداد صفحات : ۴۰۰
انتشارات : مرکز
شابک : ۹۷۸۹۶۴۲۱۳۳۴۵۱
درباره کتاب : کتاب «نوع بشر» نوشتهی «روبر آنتلم» را «قاسم روبین» به فارسی برگردانده است. آنتلم در این اثر تلاش کرده وجهی از زندگی در بازداشتگاه گاندرشایم را در یکی از اردوگاههای آلمان (بوخنوالد) نشان دهد. در توضیح پشت جلد کتاب آمده است: «روبر آنتلم در نوشتن خاطرات ایام سپریکردهاش در اردوگاههای نازی بر آن بوده تا از داوری و حتی محکومکردن فردی حذر کند، قضاوت را بگذارد به عهدهی تاریخ. میشود گفت که دقیقترین رویکرد تحلیلی به این اثر (خاطرات ـ رمان) مشخصا از جانب مُریس بلانشو صورت گرفته؛ جالب اینکه در مواردی رمان درد (نوشتهی مارگرت دوراس، همسر آنتلم) را آن روی سکهی نوع بشر دانسته است: دو قوس مکملِ یک دایره، یکی این سو و دیگری در آن سوی سیم خاردار. چکیدهای که در پی میآید، موخرهای است که بلانشو برای نوع بشر نوشته است: وقتی انسان از سر نیاز مجبور شود که به حضیض آزمندی تن دردهد، وقتی از سر اجبار “زبالهخوار” شود، دیگر میشود فهمید که چرا شده است موجودی محدود به خود، و با انکار آنانی که انکارش میکنند تنها نیازش این میشود که رابطهی بشری را برساند به بدویترین شکل آن، البته نیاز به هرحال متغیر است و به معنی دقیق کلمه، به نحوی بنیادی تبدیل میشود به نیازی بیزایند، ناکاممانده، بیدرونمایه و به عبارتی رابطهای عریان با زندگی عریان. نانی که از گلو پایین میرود، صرفا پاسخی است بیواسطه به ضرورت نیاز، و نیاز هم فینفسه و بیواسطه نیاز به بقاست. لویناس در برخی از تحلیلهایش نشان داده است که نیاز همواره لذت توأمان است. در مواجهه با تجربهی آنتلم ــ تجربهی آدمی که رسیده بود به حضیض و به آخرین نقطهی نقصانپذیری ــ با مقولهای روبهرو میشوم که دربرگیرنده نیازی است بنیادین که مرا نه به خویشتنم سوق میدهد و نه به رضایت از خویش، بلکه هدایتم میکند به وجود ناب و بیغش بشری، به وجودی زیسته در بینیازی. این قضیه بیشک ربط پیدا میکند به نوعی خودخواهی بدون خود، به حیطهای که فرد مصر به بقا و نیز محکوم به بقا، به شیوه ای متوسل میشود که باید اسمش را گذاشت رذالت زیستن، و اصرار به دوام زیستن. این وابستگی محمل نیازی است که هیچ سنخیتی با نیاز خود شخص ندارد، نیازی است تهی و خنثی، و به صورت بالقوه در همگان هست. حرف آنتلم بیش و کم این است که “زیستن، بر این اساس، به تمامی مقدس است.” مریس بلانشو (از تجربهی محدود)»