همهٔ ما بارها در شرایطی قرار گرفتهایم که در آن کارها خوب پیش نرفته و زندگی روی خوب خود را به ما نشان نداده است. قانون مورفی از بدبینی و تمایل ما به توجیه و یافتن علت برای رویدادهای ناخوشایند ناشی میشود. طبق این قانون هر اتفاق بدی که بتواند رخ دهد، حتما رخ میدهد. در این مقاله به بررسی قانون مورفی میپردازیم، داستانی را که درمورد به وجود آمدن این قانون گفته شده، بیان میکنیم و پیامدها و تأثیرات آن روی جهان را شرح میدهیم و با نگاهی به قانون مورفی در ریاضیات و علوم بررسی میکنیم که چگونه این قانون میتواند موجب امنتر و قابلاطمینانتر شدن چیزهایی شود که میسازیم. با ما همراه باشید.
قانون مورفی چیست؟
تصور کنید در ترافیکی با ۸ ردیف از اتومبیلهایی گرفتار شدهاید که سپربهسپر یکدیگر ردیف شدهاند. عجله دارید که هرچه زودتر به خانه برسید، ولی در کمال ناامیدی متوجه میشوید که اتومبیلها در تمام لاینها حرکت میکنند، بهجز لاین شما. لاین خود را عوض میکنید، ولی پس از آن اتومبیلها در لاین جدیدتان از جایشان حرکت نمیکنند. در وضعیتی که بدون حرکت و ثابت ماندهاید متوجه میشوید که اتومبیلها در تمام لاینهای بزرگراه (ازجمله لاینی که تازه از آن خارج شدهاید) درحال حرکت هستند.
به دنیای آزاردهندهی قانون مورفی خوش آمدید. براساس قانون مورفی هر خطایی که بتواند رخ دهد، رخ میدهد. این گفته میتواند کاملا درست باشد. البته این مسئله بهخاطر وجود قدرتی اسرارآمیز در این قانون نیست. درواقع این ما هستیم که قانون مورفی را به مشکلات خود ربط میدهیم. وقتی زندگی خوب پیش میرود، کاری با این قانون نداریم. همیشه انتظار داریم که همهچیز طبق میل ما پیش برود، ولی وقتی کارها آنطور که میخواهیم پیش نمیرود، بهدنبال دلیلی میگردیم.
مثلا راه رفتن را در نظر بگیرید. تابهحال چند بار وقتی به مقصدی رسیدهاید با خود فکر کردهاید: «وای! من واقعا خوب راه میروم»؟ ولی وقتی زمین میخورید و زانویتان زخمی میشود، از خودتان میپرسید چرا این اتفاق برای شما افتاده است.
قانون مورفی از تمایل ما به تمرکز کردن روی اتفاقهای منفی و نادیده گرفتن رویدادهای مثبت ناشی میشود. این قانون از عجول بودن ما سرچشمه میگیرد و برای اثبات خود از قوانین احتمالات (احتمالات ریاضی رخ دادن اتفاقها) استفاده میکند.
این قانون تخیل ما را درگیر میکند. مطالب فراوانی درمورد قانون مورفی و شاخههای آن در کتابها و وبسایتها ارائه شده است. چند گروه موسیقی نام قانون مورفی را روی خود گذاشتند و این قانون از نامهای پرطرفدار برای میخانهها و رستورانهای ایرلندی درسراسر جهان است. نام این قانون را روی یک فیلم اکشن نیز گذاشتهاند.
ولی قانون مورفی مفهومی نسبتا جدید است که پیدایش آن به اواسط قرن گذشته بازمیگردد. جادوگری بهنام آدام هیل شیرک (Adam Hull Shirk) در سال ۱۹۲۸ در مقالهای با عنوان «اجتناب از اتفاقهای ناخواسته» (On Getting Out of Things) نوشت که بهشکلی جادویی، معمولا هر ۹ مورد از ۱۰ کاری که میتواند با شکست مواجه شود، در عمل نیز به شکست منتهی میشود. حتی پیش از آن نیز این قانون، قانون سود (Sod’s Law) نامیده میشد. طبق قانون سود هر چیز بدی که میتواند برای فرد بیچارهای اتفاق بیفتد، اتفاق میافتد. درواقع قانون مورفی هنوز هم در انگلستان قانون سود نامیده میشود.
کاپیتان ادوارد آلویسیوس مورفی که بود؟
باور کنید یا نکنید، فردی بهنام مورفی وجود داشت که تا زمان مرگش در سال ۱۹۹۰ در ایالات متحده زندگی میکرد. کاپیتان ادوارد اِی مورفی جونیور (Captain Edward A. Murphy Jr) مهندس نیروی هوایی بود. او درطول حرفههای نظامی و غیرنظامی خود در آزمایشهای طراحی مهندسی فراوانی شرکت کرد و یکی از این آزمایشها (تقریبا بهطور اتفاقی) موجب پیدایش قانون مورفی شد.
در سال ۱۹۴۹ افسران پایگاه نیروی هوایی ادواردز در کالیفرنیا درحال انجام آزمایشهای پروژهی MX981 بودند تا میزان نیروی گرانشی قابلتحمل برای انسان را مشخص کنند. آنها امیدوار بودند که از یافتههایشان در طراحی هواپیماهای آینده استفاده شود.
تیم پروژه برای شبیهسازی نیروی سقوط هواپیما از یک واگن موشکی (rocket sled) به نام «Gee Whiz» استفاده کردند. واگن موشکی با سرعت بیش از ۲۰۰ مایل بر ساعت بهسمت پایین مسیری نیم مایلی (۸۰۴٫۶۷۲ متر) حرکت و باید در کمتر از یک ثانیه بهطور ناگهانی توقف میکرد. مشکل این بود که برای مشخص شدن اینکه دقیقا هر فرد چه میزان نیرویی را میتواند تحمل کند، باید از انسانی واقعی در آزمایش استفاده میشد تا آن نیرو را تجربه کند. سرهنگ جان پاول استاپ (Colonel John Paul Stapp) که پزشکی حرفهای در نیروی هوایی بود برای سوار شدن در واگن موشکی داوطلب شد. استاپ درطول چندین ماه بارها سوار واگن موشکی شد و این آزمایشها ازنظر جسمی فشار زیادی به او وارد کرد. او دچار شکستگی استخوان، صدمات گوناگون و پارگی رگهای خونی چشمهایش شد و اینها همگی برای پیشرفت علم بود.
مورفی نیز در یکی از این آزمایشها شرکت کرد. البته در آن آزمایش از مجموعهای از سنسورهایی استفاده شد که به ابزارهایی که دکتر استاپ را به واگن موشکی متصل نگه میداشت، وصل میشد. این سنسورها میزان دقیق نیروی گرانشی اعمالشده در زمان توقف ناگهانی واگن موشکی را اندازهگیری میکردند و موجب افزایش قابلیت اطمینان دادههای بهدست آمده میشدند.
درمورد اینکه آن روز چه اتفاقی افتاد و هر فردی دقیقا چه نقشی در ایجاد قانون مورفی داشت، داستانهای گوناگونی وجود دارد. ولی آنچه در ادامه میگوییم، احتمالا بیش از همه به آنچه در آن روز اتفاق افتاد، نزدیک است.
در اولین آزمایش پس از متصل کردن سنسورها، رقم صفر نمایش داده شد، چون تمام سنسورها بهصورت اشتباه متصل شده بودند. برای هر سنسور ۲ حالت برای اتصال وجود داشت که یکی درست و دیگری اشتباه بود و تمام سنسورها بهشکل اشتباه متصل شده بودند.
وقتی مورفی متوجه این اشتباهها شد، زیرلب چیزی درمورد تکنسین (که قاعدتا مسئول این اشتباهها بود) گفت. مورفی چیزی شبیه این را گفت که: «اگر برای انجام کاری ۲ راه وجود داشته باشد و یکی از آنها منجربه فاجعه شود، او همان را انجام میدهد».
مدت کوتاهی پس از آن مورفی به فرودگاه رایت (Wright Airfield) بازگشت و در آنجا مستقر شد. ولی استاپ (مردی که بهدلیل حس شوخطبعی و هوش خود مشهور بود) جهانشمول بودن و فراگیری آنچه مورفی گفته بود را تشخیص داد و در کنفرانس مطبوعاتی گفت که عملکرد و سابقهی خوب تیم واگن موشکی ازنظر ایمنی، بهدلیل آگاهی این تیم از قانون مورفی بوده است. او گفت قانون مورفی یعنی «هر خطایی که بتواند رخ دهد، رخ میدهد.»
تمام داستان همین بود. قانون مورفی در نشریات هوافضایی ظاهر شد و پس از مدت کوتاهی راه خود را به فرهنگ مردم باز کرد، ازجمله در کتابی در دههی ۱۹۷۰ نیز وارد شد. از آن زمان بهبعد چیزهایی به این قانون اضافه شده و گسترش یافته است.
سایر حقایق فراگیر و جهانشمول
گرچه قانون مورفی نگرشی منفی و بدبینانه نسبتبه جهان را نشان میدهد، ولی مورفی تنها قانون نیست. از زمان محبوبیت قانون مورفی پس از آزمایشهای واگن موشکی در پایگاه نیروی هوایی ادواردز، ناظران زیرک و باهوش نیز قوانین خود را ساخته و ارائه دادهاند.
بعضی از این قوانین در حد خود معروف شدهاند، مانند اصل پیتر (Peter Principle) که براساس آن همهی مردم درنهایت به سطح ناکارآمدی خود خواهند رسید یا تفسیر اوتول (O’Toole) درمورد قانون مورفی که طبق آن مورفی فردی خوشبین بوده است. بهمعنای واقعی کلمه از زمان پیدایش قانون مورفی هزاران قاعده، قانون، اصل و نظر ایجاد شده است. بعضی از آنها بامزهاند، بعضی عاقلهاند و بعضی نیز معمولی هستند. بقیهی آنها نظرات و مشاهداتی قدیمی، آزمونشده و درست هستند:
مشاهدهٔ اتوره (Etorre’s Observation): همیشه خط دیگر سریعتر حرکت میکند.
تمایز بارت (Barth’s Distinction): انسانها در جهان دو نوع هستند: کسانی که افراد را به انواع مختلف تقسیم میکنند و کسانی که این کار را انجام نمیدهند.
قانون آکتون (Acton’s Law): قدرت فاسد میکند، قدرت مطلق کاملا فاسد میکند.
قانون حماقت (Boob’s Law): همیشه در آخرین محلی که به آن نگاه میکنید، چیزی را که به دنبالش هستید پیدا میکنید.
قانون سوم کلارک (Clarke’s Third Law): جامعهای را که بهاندازهٔ کافی پیشرفته باشد، نمیتوان از سحروجادو تشخیص داد.
قانون فرانکلین (Franklin’s Rule): کسی خوشبخت است که هیچ انتظاری ندارد، چون هرگز ناامید نمیشود.
قانون مسیر پیشروی عیساوی (Issawi’s Law of the Path of Progress): میانبر طولانیترین فاصلهٔ بین دو نقطه است.
قانون منکن (Mencken’s Law): آنها که میتوانند، عمل میکنند و آنها که نمیتوانند، آموزش میدهند.
قانون پاتن (Patton’s Law): برنامهای خوب در امروز بهتر از برنامهای عالی در فرداست.
هر یک از این سخنان جنبهای از جهان را توضیح میدهد و آن را بهشکلی قابلفهم (و بامزه) بیان میکند. ولی باوجوداین، قانون مورفی همچنان پدربزرگ تمام قوانین است. چه چیزی در این قانون وجود دارد که زندگی را به این خوبی نشان میدهد؟
ادامه مطلب در قسمت ۲
منبع : https://goo.gl/DkgLLU