دانلود کتاب بانو در آئینه اثر ویرجینیا وولف
رایگان
موجود
نویسنده : ویرجینیا ولف
مترجم : فرزاد قوجلو
کیفیت : چاپی خوب
کتابهای الکترونیکی که در سایت قرار میگیرند . در صورت اعتراض ناشر و یا نویسنده جهت رعایت حقوق آنها از سایت حذف خواهند شد .
کتاب بدون واتر مارک و نوشته اضافی و با کیفیت خوب می باشد.
رایگان
شرح
بانو در آئینه
«بانو در آینه» نام مجموعه داستانهای کوتاه نویسنده انگلیسی ویرجینیا وولف (۱۹۴۱-۱۸۸۲) است.
آدلاین ویرجینیا استیفن در ۲۵ ژانویهی ۱۸۸۲ در هایدپارک گیت لندن چشم به جهان گشود. پدرش لسلی استیفن ویراستار و محقق بود و کتابخانهای بزرگ داشت و ویرجینیا در همین کتابخانه با جهان واژهها آشنا شد، جهانی که از همان آغاز محسورش کرد. پدر او مردی مستبد بود و به تحصیل دختران عقیدهای نداشت ازینرو ویرجینیا فردی خودآموخته شد. او با بهره گیری از مصاحبت همکلاسیهای برادرش توبیاستیفن در کمبریج با ویژگیها و نوآوریهای هنری عصر خود آشنا میشود و به دنبال همین همنشینیها و دلبستگیهاست که وقتی پس از مرگ پدر به ناحیهی بلومزبری نقل مکان میکنند با همراهی هنرمندان و منتقدین پیشروی عصر خود، گروهی را به وجود میآورد که بعدها به گروه بلومزبری شهره میشود. در حقیقت بلومزبری جامعهای روشنفکر بود، گروهیاجتماعی که نگاهی خاص به زندگی و ارزشها داشت و در عین حال از شیوهای فعال، نگرشی هنری و مصمم به زندگی بهره میبرد. امروزه ویرجینیا وولف را بیشتر به سبب رمانهایش میشناسند،… اما دیدگاههای ادبی وولف در ضمیمهی ادبی تایمز و یا در مقالات متعدد دیگر او نشان میداد که وولف منتقدی تحسینبرانگیز، حساس و قدرتمند بود. او در مقالاتش به داوری گذشته روی میآورد و با برخورداری از ستیزه جویی پویا و زنده به شرایط ادبی حاکم بر زمان خود پاسخ میگفت.
و اما داستانهای کوتاه وولف خود قصهای دیگر است. او در ۱۹۲۱ مجموعه داستانهای کوتاهی را منتشر کرد با عنوان «دوشنبه یا سهشنبه». در حقیقت، وولف از فواصل بین رمانهایش استفاده میکرد و داستان کوتاه مینوشت.
این مجموعه با بیست و دو داستان تمام داستانهای کوتاه وولف را دربرمیگیرد. بخش کوچکی از داستان خانه اشباح را می خوانید:
هر ساعت که بیدار میشدی، دری بسته میشد. آنها از اتاقی به اتاق دیگر میرفتند، دست در دست هم، این طرف چیزی را جا به جا میکردند، آن طرف دری را باز میکردند، تا یقین کنند، زوج شبح وار. زن گفت «اینجا رهایش کردیم.» و مرد افزود «اما اینجا نیز.» زن زمزمه کرد «بالای پلههاست»، مرد به نجوا گفت «و در باغ.» گفتند «آرام باشیم»، «وگرنه بیدارشان میکنیم.»…
نقد و بررسی
هنوز نقد و بررسی ثبت نشده است.