شرح
ارباب
از میان در بازی که روی یک لولا قرار داشت ، بداخل اتاق کهنه ای که بطور سست بدیوار زرد یک عمارت دو طبقه چسبیده بود وارد شدم ، و راه خود را از میان کیسه های آرد بزاویه تنگی که در انجا بود، بخاری ترش و اشتها اور شامه ام را تحریک می کرد ، ادامه دادم .ناگهان صداهایی وحشت اور صدای ضربه ها و نفس نفس هایی از حیاط شنیدم .
نقد و بررسی
هنوز نقد و بررسی ثبت نشده است.