نویسنده : محمد قاسمزاده
نوبت چاپ : ۱
قطع : خشتی
تعداد صفحات : ۲۸۹
انتشارات : روزبهان
شابک : ۹۷۸۶۰۰۱۷۴۰۶۵۷
درباره کتاب : در «گفتا من آن ترنجم» زندگی مولانا را از زمانی که با شمس آشنا میشود تا لحظه مرگش دربرمیگیرد. در حین داستانپردازی قصه کودکی مولانا هم به میان میآید. پس بهنوعی میشود گفت که این رمان داستان زندگی مولانا از زمان تولد تا لحظه مرگ نیز هست.مولانا امروز در جهان مطرح است اما اکثر کسانی که درباره مولانا حرف میزنند، اطلاعات دقیقی درباره زندگی این شاعر ندارند. مولوی سه پسر داشت و هرکدام از این سه پسر راه و مسلک مختلفی در پیش گرفتند. سلطانولد عارف بود و پیرو پدر شد و راه مولانا را در پیش گرفت. قطبالدین ضد مولانا بود و فقیه شد و میگفت که شما –یعنی مولانا و پیروانش- مشتی آدم هستید که کارتان به پایکوبی دور ستونها خلاصهشده است! امیرمظفر نیز خزانهدار پادشاه شد. در خانواده مولانا گرایشهای مختلفی وجود داشت و اینگونه نیست که هر حرفی که مولوی میزد همه بیچونوچرا تصدیق میکردند و میگفتند بلی. در آناتولی آن زمان جنبشی به نام «اخیها» راه افتاد که فراوان درباره این جنبش بحث شده است. در اغلب کتابهایی که درباره مولانا نوشتهشده به شخصیت مولانا در شهر نمیپردازند درحالیکه این ویژگیها میتواند به نقد آثار او کمک کند. در جنبش «اخیها» عدهای به مولانا فحش میدادند و عدهای به نام او آشوب میکردند و آیینهای مختلفی مانند فراماسونرها داشتند. من هم دوستدار مولانا هستم اما چشمبسته عاشق و شیفته و شیدای او نیستم. مولانا دختری به نام «کیمیا» را به شمس شوهر داد که شمس از بس که آن دختر را کتک زد، آن دختر مُرد. اینها اطلاعاتی است که هرکدام از مخاطبان ادبیات باید از مولوی داشته باشند تا دقیقتر درباره زندگی او تأمل کنند. باز هم میگویم که من هم دوستدار مولانا هستم اما میخواهم بگویم که حرف او وحی منزل نیست. چون مخاطب رمان بیشتر از دیگر گونههای ادبی در روزگار ماست. من این موضوع را دستمایه نوشتن قرار دادم و همه این مباحث را در رمانم آوردهام. این رمان از سوی نشر روزبهان منتشر خواهد شد.